به نام خدا

بدون عرض مقدمه به استحضار میرسانم همانطور که از اسم وبلاگ پیداست در این مجال سعی بر این است با استعانت از حضرت حق در مورد مطالب مندرج در وبلاگ نگاه عمیق تر وریشه ای به پیرامون داشته باشیم. وبلاگ حاضر بیشتر در برگیرنده ی مسا ئل روز سیاسی٬ اجتماعی٬ اعتقادی و بخشی از مقالت حقوقی که متناسب با رشته ی تحصیلی حقیر می باشد،است. البته هر از گاهی سری به سرای دل میزنیم تا بمانیم...

باشد که بمانیم...

اشتقاق

بسم الله...

وقتی جهان

              از ریشه ی جهنم

و آدم

             از عدم

وسعی

           از ریشه های یأس می آید

وقتی که یک تفاوت ساده

                                  در حرف

کفتار را

           به کفتر

                      تبدیل می کند

باید به بی تفاوتی واژه ها

و واژه های بی طرفی

                            مثل نان

                                       دلبست...

نان را از هر طرف بخوانی

                                   نان است!

 

                                                                                      (استاد مرحوم قیصر امین پور)

مصونیت و عدم مسئولیت در مجلس ششم ( حدود و ثغور مصونیت پارلمانی)

بسم الله الرحمن الرحیم

" افرادی را انتخاب کنید که به اسلام  و جمهوری اسلامی و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند(1)...شرقی و غربی نباشند و بر صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت باشند(2)... از طبقه ای باشند که محرومیت و مظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در پی رفاه آنان باشند(3)... نگذارید در مجلس شورا اشخاصی بروند که آنها با قدرت های بزرگ پیوستگی دارند(4)" (امام خمینی)

مجلس در نظام جمهوری اسلامی ایران همانند دیگر نظام های جمهوری و مبتنی بر مردم سالاری از جایگاه ویژه ای برخوردار است. وظیفه خطیر نمایندگی مردم در جهت قانونگذاری که مبین اراده عمومی و تجلی حاکمیت ملت است و همچنین نظارت بر حسن اجرای امور مستلزم ابزار های خاصی برای مجلس است و از همین باب امام خمینی(ره) مجلس را در(راس امور) و ( عصاره فضائل ملت ) می دانستند.

استقلال، آزادی و مصونیت ازجمله ابزارهای لازم برای انجام وظایف و تکالیف نمایندگی است، ابزارهایی که البته در پی آن مسئولیتی سنگین نهفته است. این اصول در تمام نظام های دموکراتیک و مردم سالار با شدت و ضعف به رسمیت شناخته شده. اما یکی از مهمترین و پیچیده ترین مسائل در حوزه ی حقوق نمایندگان بحث مصونیت پارلمانی (immunite parlementaire) است. ابزاری که همچون تیغی دولبه و برنده میتواند در جهت ایفای وظیفه خدمت رسانی و محافظت از حقوق و تضمین منافع مردم قرار گیرد، و یا با سوء استفاده وسیله ای شود در جهت ابراز عقده های شخصی و مجادلات سیاسی و حزبی. به همین خاطر در این مقال به بررسی اصل مصونیت پارلمانی و آثار و حدود آن و بیان مصادیقی در این باره در دوره ی ششم مجلس شورای اسلامی پرداخته ایم. اما در آغاز اجمالا به تعریف این عنوان (مصونیت پارلمانی) و عناصر آن می پردازیم.

                                                       

                                                                    حمیدرضا حاجی اسفندیاری

                                                           منتشر شده در پایگاه خبری-تحلیلی برهان

ادامه نوشته

حزب توده ( پیشینه و انحلال)

بسم رب العالمین

پیشینه ی حزب توده را باید در احزاب سوسیال دموکرات با تمایلات کمونیستی جست وجو کرد که در پی جنبش مشروطه و ایجاد فضای سیاسی مطلوب و آزادی نسبی به وجود آمده بودند من جمله حزب (سوسیال دموکرات) و حزب (عدالت) وحزب کمونیست ایران. مهمترین هدف این احزاب در ظاهر مبارزه با امپریالیسم و غرب وحمایت از سیاست اتحاد جماهیر شوروی بود.با تصویب لایحه ی منع فعالیت های اشتراکی( ممنوعیت فعالیت های سازمان های کمونیستی) در سال1310 بسیاری از اعضای حزب کمونیست دستگیر شدند. با وجود این محدودیت ها دکتر ارانی تحت تاثیر افکار مارکسیستی و کمونیستی گروه معروف به 53 نفررا تشکیل داد وبه صورت مخفیانه فعالیت میکردند، اما سازمان آنها نیز در سال 1316 برملا شد و رضا خان تمام آنها را دستگیر کرد.

با سقوط رضاخان در سال 1320 و رفع خفقان سیاسی و آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله نزدیک به 30نفر از 53 نفر، با توصیه ی کمینترن در کنگره هفتم مبنی بر تاسیس یک حزب کمونیستی با پوشش ملی نهایتا در تاریخ 10 مهر 1320 با تشکیل جلسه ای در خانه ی سلیمان میرزا موجودیت این حزب کمونیستی اعلان شدو حزب جدیدی با عنوان(حزب توده ایران) پا به ظهور گذاشت.

حزب در ابتدا سیاست تشکیلاتی خود را فعالیت علنی همراه با فعالیت مخفی و ایدئولوژی خود را بر مبنای مارکسیسم لنیسیسم بنا نهاد و با اتخاذ سیاست( کتمان و اختفای هویت واقعی حزب)  که از سوی شوروی دیکته میشد چهره ای ملی و اسلام نما و اصلاح طلب از خود نشان داد.اما در طول سالهای فعالیت موضع گیری های نادرست حزب درقبال حوادث گوناگون سرنوشت دیگری را برای آن رقم زد که در ادامه به آن اشاره میکنیم.

 

ادامه نوشته

متاسفانه در بین مسئولین  ما...

متأسفانه در بین مسئولین ما ـ‌آن طور که بايد و شايد‌ـ به اين مسأله درست توجه نشده و هنوز هم نمي‌شود. عموم مردم ما ـ‌همين مردم مسجدي، نمازخوان، روضه‌اي‌ـ اين‌ها را خوب درک مي‌کنند. اما خواصي که مسؤوليت‌پذير هستند، در پست‌هاي مختلف، آنها خيلي باورشان نيست. آنها خيال مي‌کنند رهبر هم مثل رييس‌جمهور است؛ اين يک پستي است، آن هم يک پست ديگري است. در قانون اساسي هم او شخص اول است، اين شخص دوم؛ چندان فرقي ندارد؛ جايشان را هم مي‌شود عوض کنند. همان‌طور که اين[رييس‌جمهور] با انتخاباتي تعيين مي‌شود و احياناً در جريان آن هم تقلب و زد و خوردي مي‌شود، او[ولي‌فقيه] هم همين طور است. اهميتي ندارد. يک عده‌اي طرفدار او هستند، يک عده‌اي هم نيستند. يک حزبي با او موافق است، يک حزبي هم با او موافق نيست. در صورتي که ماهيت اين دو با هم تفاوت ماهوي دارد. او [ولي فقيه] يک رهبري ديني جانشين امام زمان(عج) است؛ اين [رييس جمهور] نماينده‌اي است که مردم او را انتخاب کرده‌اند. اين دو با هم خيلي تفاوت دارند.

 رييس جمهور وقتي از طرف ولي فقيه نصب شد، مي‌شود عامل او؛ او نصبش مي‌کند. آن پرتو قداستي که او دارد بر اين هم مي‌تابد. وقتي رييس جمهور اسلامي شد، حکمش را از رهبر ـ‌يعني جانشين امام(ع)‌ـ دريافت کرد، يک پرتوي از آن قداست بر اين هم مي‌تابد؛ آن وقت اطاعت از رييس جمهور و اطاعت از مجلس و ساير امور هم مي‌شود اطاعت از خدا. اما تا اين جور نشده، حساب رهبر از ديگران جداست. او ارزشش از طرف امام زمان(عج)و از طرف خداست. مردم براي او مقامي قائل هستند که گويا از لب‌هاي امام زمان(عج) شنيده‌اند که او نايب من است. البته چنين چيزي نيست؛ نصب، نصب عام است؛ يعني گفته‌اند در زمان غيبت کساني که واجد چنين شرايطي هستند از طرف امام زمان(عج) نيابت دارند؛ شخص تعيين نشده است. اما بعد از اين‌که خبرگان تعيين کردند و گفتند بهترين فردي که مصداق اين مقام است، فلان شخص است، آن عنوان کلي در اين مصداق تعين پيدا مي‌کند.

 به هر حال، «وَ أعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الوالِي عَلي الرَّعِيةِ.» «والي» در اين‌جا همان جايگاهي است که ما امروز به جاي آن واژه «رهبر» را به کار مي بريم. منظور حضرت علي(ع) خودش بود؛ در اول خطبه هم همين است که حقي که من بر شما دارم.آن نکته‌اي که من خواستم با اين مقدمه اشاره کنم اين است که عزيزان ما توجه بيشتري داشته باشيد به اين مسأله که دين‌داري فقط به نماز و روزه نيست. اطاعت از رهبر شرعي و قانوني ما، اين جزء دين ماست. من نمي‌گويم، اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد. بالاترين حقي که انساني بر انساني دارد حقي است که رهبر مشروع الهي بر مردم دارد؛ البته و حقي است که مردم بر او دارند. متقابلاً مردم هم بر او حق دارند...«بخشي از بيانات ايت الله  مصباح يزدي در ديدار بسيجيان21/5/1388)

امروز متاسفانه مواجهه با تبيين هاي نادرست از جايگاه واختيارت ولي فقيه هستيم،كه اگر بدبينانه تفسير نكنيم ،بايد گفت كه اين تببين ها از عدم شناخت و جهل گويندگان آن ناشي مي شود،نمونه اي از اين تبيين ها:(يكي رابطه ماموم و امام رابطه  فرزند و پدر مي داند،ديگري آنقدر ولايت را تنزل مي دهد و از ولايت جز محبت نمي فهمد،يا چندي پيش كه كه از فردي در رابطه با اختلاف بين رهبري و رئيس جمهور پرسيدند(البته بزعم پرسشگر)و آن فرد جواب داد كه جايگاه رهبري در قانون مشخص است)

در اين مقال فرصت بيان دلايل نادرست بودن اين تبيين ها نيست،اما از اين فرصت حداكثر استفاده را مي نمايم و در رابطه با اصل 110 قانون اساس كه در رابطه با اختيارات رهبر   است ،مطالبي را عرض مي نمايم،كه برخي تصور نكنند اختيارات رهبري محدود به همان مواردي است كه در قانون اساسي احصا شده است.

بحث را با اين سوال شروع مي كنم،آيا مواردي كه در اين اصل آمده است حصري است يا تمثيلي؟(يعني همه اختيارات رهبر همين مواردي است كه در اين اصل تصريح شده يا از باب مثال قانونگذار تعدادي از اختيارات رهبر را برشمرده،و اختيارات رهبر محصور به اين بندها نيست)با توجه به سياق ومنطوق  اصل بدون توجه به خاستگاه شرعي آن بخواهيم پاسخ دهيم ،بايد بگوييم كه اختيارات رهبر همين موارد احصا شده در اصل 110 است ولي اگر به خاستگاه شرعي آن توجه كنيم درمي يابيم كه اختيارات رهبر(ولي فقيه) محصور به همين موارد مذكور در اصل 110 نيست،و موارد ذكر شده تمثيلي است.كه نظر صواب هم،اين  مي باشد.چگونه مي شود براي ولي فقيه همان جايگاه امام زمان در اداره جامعه در نظر گرفت،بعد اختياراتش را محدود به همين موارد دانست.مگر مي شود اختيارات امام زمان  را محدود كرد؟كه اختيارات ولي فقيه محدود به همين موارد تصريح شده بدانيم.

خالي از لطف نيست با هم بخشي از نظرات امام خميني را در تبيين جايگاه ولي فقيه مرور كنيم:

«اگر فرد لايقي كه داراي اين دو خصلت(آگاهي به قانون اله و عدالت)باشد،بپاخاست وتشكيل حكومت داد،همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم ص  در "امر اداره جامعه"داشت،دارا مي باشد،وبر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم ص بيشتر از حضرت امير ع بود،يا اختيارات حكومتي حضرت امير ع بيش از فقيه است،باطل و غلط است.البته فضائل حضرت رسول اكرم ص  بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضائل حضرت امير ع از همه بيشتر است،لكن زيادي فضائل معنوي،اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد(حكومت اسلامي،امام خميني،ص33)

همچنين ايشان در كتاب«شوون و اختيارات ولي فقيه«ترجمه مبحث ولايت فقيه از«كتابالبيع»مي فرمايد(كليه امور مربوط به حكومت وسياست كه براي پيامبر وائمه ع مقرر شده،در مورد فقيه عادل نيز مقرر است.عقلا نيز نمي توان فرقي ميان اين دو قائل شد.)«ص34»

امام در جايي ديگر مي گويند:

(در زمان غيبت،در تمام اموري كه امام معصوم در آنها ولايت دارد،فقيه داراي ولايت است)«ص35»

ونيز در جايي ديگر مي فرمايد:

(كليه اختياراتي كه امام دارد،فقيه نيز داراست،مگر دليل شرعي اقامه شود مبني برآنكه فلان اختيار وحق ولايت امام به سبب حكومت ظاهري او نيست،بلكه به شخص امام مربوط مي شود و يا اگرچه مربوط به مسائل حكومت و ولايت ظاهري بر جامعه اسلامي است،لكن مخصوص شخص امام معصوم است وشامل ديگران نمي شود.)«ص 77»

در خاطرم هست كه از امام در رابطه همين اصل پرسش شده بود؟كه امام فرموده بودند«آنچه در قانون اساسي امده است بخشي از اختيارات ولي فقيه است»،اما متاسفانه بنده تاريخ ومستند اين حرف را فراموش كرده ام،و براي اثبات اين گفته كه از امام بخاطر دارم(اثبات انتساب اين گفته به امام لازم است،چون در خاطر دارم كه امام خودشان فرمودنداگر گفته اي را به من انتساب مي كنند از گوينده دليل ومستند حرف را بخواهيد.)به دو حكم تنفيذ رياست جمهوري كه توسط امام صادر شد استناد مي كنم،كه امام در عمل قائل به اختياراتي فرا از قانون بودند:

حكم رياست جمهوري بني صدر 15/11/1358

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم بر اساس آنکه ملت شریف ایران با اکثریت قاطع جناب آقای دکتر سیدابوالحسن بنی صدر را به ریاست جمهوری کشور جمهوری اسلامی ایران برگزیده‏اند، و بر حسب آنکه مشروعیت آن باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد، اینجانب به موجب این حکم، رأی ملت را تنفیذ و ایشان را به این سمت منصوب نمودم؛ لکن تنفیذ و نصب اینجانب و رأی ملت مسلمان ایران محدود است به عدم تخلف ایشان از احکام مقدسه اسلام و تبعیت از قانون اساسی اسلامی ایران...

حكم رياست جمهوري شهيد محمد علي رجايي

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم با سپاس بی‏حد از الطاف کریمۀ خداوند متعال که توفیق به ملت شریف و متعهد ایران عطا فرموده که هر چه زمان می‏گذرد، مشکلات افزون می‏شود، بر تعهد آنان و حضورشان در صحنه و پشتیبانی‏شان از جمهوری اسلامی که فراوردۀ فداکاریهای خودشان است، افزوده می‏شود. و به رغم تبلیغات دشمنان خارج و داخل، با اکثریت قاطع افزون از دورۀ سابق، جناب آقای محمدعلی رجایی ـ ایّده‏اللّه‏ تعالی ـ را به ریاست جمهوری کشور اسلامی ایران برگزیده و این مسئولیت بزرگ و بار سنگین را بر عهدۀ او گذاشته است. و چون مشروعیت آن باید با نصب فقیه ولی امر باشد[1]، اینجانب رأی ملت شریف را تنفیذ و ایشان را به سمت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب نمودم...

تصريح به «نصب» در متن احكام تنفيذ از سوي حضرت امام با آن كه مطابق اصل ششم قانون اساسي،رئيس جمهور با اتكا به آرا عمومي انتخاب مي شود و نيز مطابق بند نهم اصل يكصد و دهم قانون اساسي كه وظايف واختيارات رهبررا تعيين مي كند رهبر فقط حق امضاء و تنفيذ حكم رياست جمهوري را پس از انتخاب مردم دارد،ولي حضرت امام بموجب «ولايت مطلقه»اي كه از سوي خداي متعال به ايشان عنايت شده است،علاوه بر تنفيذ حكم رؤساي جمهور تصريح مي كنند كه:اين افراد را به اين سمت«منصوب»نمودم.واين فراتر از اختيارات مندرجه قانون اساسي و بموجب حق اعمال«ولايت مطلقه فقيه»مي باشد(مجموعه آثار ايت الله  مصباح،پرسش و پاسخ ها.ص113)

                                                                                                                                     سعيد م

چه ظلمي به مختار با اين تشابه روا داشتند

امروز جهان نيوز را مشاهد ه مي كردم كه به يك تيتر جالب برخوردم كه احمدي نژاد همان مختار است!!!!!!كه اين مطلب را به نقل از افكار نيوز  سايت وابسته به سازندگان مستند جنجالي «ظهور نزديك است» آورده بود كه  در آن به شباهت هاي  بين احمدي نژاد و مختار پرداخته بود.بنده قصد پاسخ به اين ادعاهاي مطرح شده در آن مقاله ندارم،فقط همين را بگويم كه چه ظلمي به مختار با اين تشابه روا داشتند.آنچه كه مرا واداشت به نوشتن اين مطالب؛نظرات برخي از بازديدكنندگان اين مطلب بود.(نمونه اي از نظرات: فقط احمدی نژاد سرباز راستین ولایت و انقلاب است،خیلی عالی بود پاینده باد ولايت زنده باد احمدی نژاد)خدا مي دانند چقدر متءثر شدم و افسوس خوردم...كه چرا هنوز بايد با اين همه بي ولايتي كه از بعضي ها ديديم،برخي از آدم ها اين اشخاص را ولايت مدار خطاب كنند.ملاك ولايت مداري چيست؟اينكه كسي ولي فقيه را تا آنجا كه رهنمود هايش با افكار و كردارش مطابقت داشته باشد،تصديق كند و هرجا تضاربي با افكارش داشت به عمل رد كند ولايت مدار است؟قسمت هاي اول مختار را بياد دارم كه مختار مسئول امنيت شهر و مراقبت از جان غريب اهل البيت شده بود و در يك نا امني در شهر با خوارج درگير شد،به سركرده خوارج گفت بخاطر همين عدالت امام حسن(كه اجازه مي دهد شما  زنده بمانيد)من امام حسن را همراهي نكردم وگرنه شما به فتواي من محاربيد وخونتان هدر است.در نتيجه مختار با ولي خود آن زمان اختلاف فتوا داشت،وبه خاطر همين دست از ياري امام زمانش آن زمان كه نياز به او بود،در بهبوهه جنگ با معاويه  كشيده بود،و همين عدم متابعت از امام حسن در بقيه عمر او را آزار مي داد...اين بخش از سريال را واگويه كردم كه بگوييم مختار هم د ر آزمون  ولايت در برهه اي نمره...ولي جبران كرد به زعم من و عاقبت به خير شد، كه آن را خدا مي داند...قسمت هاي اول مختار،از او بخاطر ولايت گريزيش متنفر بودم ولي كم كم كه پيش مي رفت مختار نامه و سير توبه و بازگشت به ولايت  مختار را مشاهده مي كردم نظرم عوض شد وغبطه خوردم به او كه چه عاقبت زيباي پيدا كرد...اين ها را نوشتم كه بفهمند،كه بدانند معيار حب و بغض  يك مسلمان نسبت به يك فرد ولايت پذيري اوست،وبه همين خاطر نمي توانم حرف هاي از جنس   تاييد و تصديق ولايت پذيري اين فرد را بپذيرم...قسمت هاي اول مختار را كه مرور كرديم بد نيست قسمت آخر مختار را هم مرور كنيم،مختار حكم بر جهاد داد و آماده جهاد شد و از دارالاماره بيرون آمد ولي 7000نفر جا زدن و ولي خود را تنها ميان معركه رها كردن و به ما نشان دادند وفهماند چيزي را كه خود نفهميدن كه عدم ولايت پذيري چه سرنوشتي براي ما رغم مي زند،اين 7000 هزاز نفر كساني بودن كه ياالثارات الحسين سر مي دادند و چه مجاهدت هاي انجام دادن ولي خونشان به هدر رفت، به هدر رفت ....و هلاك شدن.

خدايا عاقبت بخير بگردان مارا.....                       

                                                                                                                        سعيد.م

خطاب امیرالمومنین(ع) به فرزند خود امام حسن (ع)

فرزند دلبندم!

چهار نکته را پیوسته به یاد آر! و چهار دیگر همواره به خاطر بسپار، که تا زمانی که آنها را به کار بندی هرگز زیان نمیبینی: گرانمایه ترین بی نیازی خرد است. و بزرگترین نیازمندی حماقت است و بی خردی. و هراس انگیز ترین وحشتها خودپسندی است. و گرامی ترین افتخار خانوادگی نیکخویی است.

ای فرزند دلبندم! زنهار! از دوستی با نادان بپرهیز، زیرا که او می خواهد سود رساند ولی کارت را به زیان می کشاند. و نیز از دوستی با بخیل بپرهیز، زیرا تو را از آنچه سخت نیازمندی باز می دارد. و از دوستی با با هرزه و تبهکار بپرهیز، که تو را ارزان می فرزشد. و از دوستی با دروغگو نیز بپرهیز که او همچون سراب است، دور را بر تو نزدیک و نزدیک را دور می نماید.

نهج البلاغه- حکمت ۳۸

شهر دوست

ماه خدا رسيد،خدارو شكر كه زنده ام و از ميهمانان خدا قرار گرفته ام.ولي افسوس كه دل مرده ام همچو سال هاي قبل و بي دل وارد شده ام.خواستم از اين ماه بنويسم و به تو ،به خودم توصيه اي كنم ولي ديدم من چه از اين ماه مي دانم كه بنويسم،چه انجام مي دهم در اين ماه كه تو را پند دهم به انجام آن...رفتم كه سطرهاي كه نوشته ام پاك كنم و بگزارم آنان از اين ماه بنويسند كه فهميدن و ذوب شدن در اين ماه همچو ...،ولي نااميد نشدم گفتم مي نويسم يا بهتر بگويم نقل مي كنم از گفته هاي آقايم در مورد ماه دوست،از گفته هاي كسي كه مي داند كه چه مبارك ماهي است رمضان،كسي كه عامل است به دانسته هاي خود،كسي كه بيش از انكه توصيه كند به انجام كاري خود عامل به انجام آن است وبا عمل خو ديگران را سوق مي دهد به انجام آن...پس بيائيد ميهمان سفره پند و حكمت مولا شويم به بهانه ماه دوست:

(در دعاهائى كه چه در صحيفه‌ى مباركه‌ى سجاديه، چه در بقيه‌ى دعاهاى مأثورِ براى ماه رمضان وارد شده است، صفاتى براى اين ماه ذكر شده كه هر كدام از اين صفات و خصوصيات، قابل تأمل و تدبر است: «شهر التّوبة و الانابة»...اين ماه «شهر التّوبة و الانابه» است؛ ماه توبه است، ماه انابه است. توبه يعنى بازگشت از يك راه غلط، از يك كار غلط، از يك فكر غلط. انابه يعنى رجوع الى اللَّه، بازگشت به سمت خدا. اين توبه و انابه، به طور طبيعى يك معنائى را در خودش مندرج دارد. وقتى ميگوئيم از راه خطا برگرديم، معنايش اين است كه نقطه‌ى خطا را، راه خطا را شناسائى كنيم؛ اين خيلى مهم است. ما همين طور كه داريم حركت ميكنيم، غالباً اينجور هستيم كه از كار خودمان، از خطاى خودمان، از تقصيرى كه ميكنيم، غفلت ميكنيم؛ توجه نميكنيم به اشكالى كه در كار خودمان وجود دارد. اين خود، هم خود شخصى است، هم خود جماعى؛ ملت خودمان، حزب خودمان، جريان خودمان، جناح خودمان. هرچه كه به خود انسان ارتباط پيدا ميكند، عيوب آن غالباً مورد غفلت قرار ميگيرد؛ لذا ديگران عيب ما را بايد به ما بگويند. اگر خودمان ميفهميديم و اصلاح ميكرديم، نوبت نميرسيد به ديگران؛ احتياج نبود كه ديگران به ما بگويند. اين توبه و انابه كه فرمودند، قدم اوّلش اين است كه به عيب كار توجه كنيم، بفهميم كجاى كار ما اشكال دارد؛ خطامان كجاست، گناهمان كجاست، تقصيرمان كجاست. از شخص خودمان هم شروع كنيم، تا بعد برسيم به دايره‌هاى جماعى وسيع‌تر. اول شخص خود را محاسبه كنيم، ببينيم كجا اشتباه كرديم؛ اين وظيفه‌ى همه است. از ما آدمهاى معمولى كه تقصير و گناه و خطا در كارمان زياد است، بگيريد تا انسانهاى برجسته، تا بندگان صالح خدا، حتّى تا اولياءاللَّه؛ آنها هم همين جورند، آنها هم احتياج به استغفار دارند، آنها هم احتياج به توبه دارند. روايتى است از نبى مكرم اسلام (صلّى اللَّه عليه و اله و سلّم)، كه اين حديث را هم شيعه نقل كرده‌اند، هم اهل سنت نقل كرده‌اند. از قول حضرت نقل شده است كه فرمود: «انّه ليغان على قلبى»؛ دل من را غبار ميگيرد، ابر ميگيرد. «يغان»، «غين» به معناى «غيم» است؛ يعنى ابر. مثل روى خورشيد را، روى ماه را كه ابر بپوشاند، يك حالت تيرگى نسبى، جلوگيرى از آن درخشش. فرمود: «ليغان على قلبى»؛ گاهى دل مرا آن حالت ابرآلودگى و مه‌آلودگى فرا ميگيرد. «و انّى لأستغفر اللَّه كلّ يوم سبعين مرّة»؛ در هر روزى من هفتاد مرتبه استغفار ميكنم. پيغمبر اين جمله را ميفرمايد؛ آن روح ملكوتى، آن ذات پاك. در يك روايت ديگر - كه اين از طرق ماست - دارد كه «كان رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و اله يتوب الى اللَّه فى كلّ يوم سبعين مرّة». اينجا ديگر تعبير توبه دارد. از قول امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است كه پيغمبر روزى هفتاد مرتبه توبه ميكرد، «من غير ذنب»؛ بدون اينكه گناهى كرده باشد. خوب، پيغمبر كه معصوم است؛ از چى توبه ميكند؟ مرحوم فيض (رحمة اللَّه عليه) ميگويد: «انّ ذنوب الأنبياء و الأوصياء عليهم السّلام ليس كذنوبنا بل انّما هو ترك دوام الذّكر و الاشتغال بالمباحات». ممكن است در كوچه و بازار و زندگى معمولى براى نبى و ولى لحظه‌ى غفلتى پيش بيايد؛ آن چيزى كه اكثريت زندگى ما را تشكيل ميدهد، براى او ممكن است يك لحظه‌اى پيش بيايد، مشغول و سرگرم به يك امر مباحى بشود؛ خود همين براى پيغمبر استغفار دارد. بنابراين، اين مخصوص ما نيست؛ اين براى همه است....اسم ديگر اين ماه«شهر الاسلام»، كه در دعاى صحيفه‌ى مباركه‌ى سجاديه است. مراد از اسلام هم همان چيزى است كه در آيه‌ى شريفه آمده است: «و من يسلم وجهه الى اللَّه و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى».(1) اسلام الوجه للَّه، يعنى دل و جان را تسليم كردن؛ در مقابل اراده‌ى الهى و حكم الهى و شريعت الهى، رام قرار دادن. «شهر الطّهور». طهور يا به معناى پاك كننده است - يعنى ماهى كه در آن، عنصر پاك كننده‌اى وجود دارد كه به انسان طهارت و پاكيزگى ميدهد - يا به صورت مصدر ذكر ميشود؛ يعنى شهر پاك شدن از آلودگى‌ها و از آلايشها. «شهر التّمحيص». تمحيص يعنى خالص شدن. فلز قيمتىِ آميخته‌ى با فلزهاى ناهمذات را وقتى كه در كوره ميگذارند - مثلاً طلا را - اين را تمحيص ميگويند. يعنى جدا كردن ذات پاكيزه‌ى انسانى از ناخالصى‌ها و ناپاكى‌ها. اينها خصوصياتى است كه درباره‌ى اين ماه ذكر شده است .)"بيانات در ديدار كارگزاران 7رمضان 1431  " 

(ضمناً ماه رمضان ماه دعاست. دعاها را فراموش نكنيد. دعاهاى وارد شده در ماه رمضان، يكى از آن نعم و فرصتهايى است كه بايد مغتنم بشمريد. اين دعاى ابى‏حمزه، اين دعاى افتتاح، اين دعاى جوشن وبقيه ادعيه‏اى كه در روزها و شبها و سحرها و بقيه ساعات و اوقات مخصوص در ماه رمضان وارد شده است، واقعاً از نعمتهاى بزرگ الهى است. فرصت را مغتنم بشماريد.)

من به ذهنم رسيد كه اين توصيه راهم عرض كنم كه اين نوافل سى‏وچهار ركعتى كه براى نمازهاى روز و شب وارد شده است، بسيار با ارزش است. ماه رمضان فرصت خوبى است. ما غالباً اهل نوافل نيستيم. ولى ماه رمضان كه مى‏شود، چه مانعى دارد؟ كدام كار با دهان روزه، بهتر از نماز خواندن؟ چهار ركعت نماز ظهر است، قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله دارد؛ چهار دو ركعتى. چهار ركعت نماز عصر است و قبل از اين چهار ركعت، هشت ركعت نافله نماز عصر است. اين نوافل را بخوانيد. همچنين نوافل مغرب را كه از اينها مهمتر است؛ و نيز نوافل شب كه يازده ركعت است. همچنين نافله صبح كه دو ركعت است. كسانى هستند كه در ايام معمولى سال، برايشان مشكل است پيش از اذان صبح براى نماز شب بيدار شوند. ولى در اين شبها، به طور قهرى و طبيعى بيدار مى شوند. اين يك توفيق الهى است. چرا از اين توفيق استفاده نكنيم؟ ان‏شاءاللَّه فرصتهاى ماه رمضان را مغتنم بشماريد)«بيانات مقام معظم رهبري روز اول رمضان4/12/1371».

(انواع و اقسام ضيافت‌هاى الهى؛ رحمت الهى، عزت الهى، توفيق الهى، قرب الهى، استغناى ناشى از تفضل الهى، رزق مادى، رزق معنوى، همه در ماه رمضان هست. اين‌ها را سر سفره‌ى ماه رمضان گذاشته‌اند. بعضى‌ها مى‌آيند و به اين سفره نگاه نمى‌كنند و از وسط اين سفره و اشياء آن عبور مى‌كنند و مى‌روند و. هيچى هم گيرشان نمى‌آيد بعضى‌ها يك چيز مختصرى برمى‌دارند؛ يك روزه‌اى مى‌گيريم ما، يك مختصركى، يك چيزى. اما بعضى‌ها نه؛ حسابى مى‌نشينند سر اين سفره و از رحمت الهى كيسه‌ى خودشان را پر مى‌كنند. عزت مى‌خواهند. دنيا مى‌خواهند. آخرت مى‌خواهند. رفع گرفتارى مى‌خواهند. گشايش در زندگى مى‌خواهند. استغناى طبع مى‌خواهند. صفات و خلق حسنه مى‌خواهند. هرچه مى‌خواهند، براى خودشان و براى ديگران برمى‌دارند)« ديدار با وزير، مديران و كاركنان وزارت اطلاعات13/07/1383»

با مثالي كه آقا زد خاطرم آمد كودكيم كه چقدر سر سفره افطار مادرم را اذيت مي كردم وبه زعم خودم داشتم سفره مي چيدم وبه مادرم كمك مي كردم ولي پا ميان سفره مي گذاشتم هم سفره را كثيف مي كردم و هم مادرم از دستم ناراحت مي شد،خدا نكند كه همچو كودكيم پا در ميان سفره نهاده باشم،خدا كند كه بفهمم بالای سفره نازعزاران نشسته اند ،خدا كند آداب نشستن سر سفره رمضان را بدانم و......

وسلام بر ماه دوست                                                                                  

                                                                                                                         سعيد  م   

امروز هم بايد همان آيات زهد را بخوانيم

 

مقام معظم رهبري آیت الله سيد علي خامنه اي:«دو نقطه از زندگي اميرالمومنين عليه الصلاه و السلام در اين دوره از حيات ملي ما ودر اين برهه از زمان بايد بيشتر مورد توجه باشد.البته اين دو نقطه دو فصل از فصول متعدد زندگي اميرالمومنين عليه الصلاه والسلام و حقيقتا دو فصل از صفحه از يك كتاب قطور است...يكي از اين دو صفحه عدالت است...صفحه دوم هم زهد است»(17/10/1371ديدار كارگزاران و اقشار مردم)
دوره اي را در حال گذار هستيم كه برخي از آموزه هاي اسلام به فراموشي سپرده شده اند.از جمله اين آموزه ها زهد است كه يكي از برجسته ترين نقطه هاي است كه در نهج البلاغه به آن توجه شده است.اگر بخواهيم زهد را به يك بيان ساده معنا كنيم بايد گفت بي اعتنايي به دنيا را زهد مي گويند. بايد توجه داشت كه اين به معناي ترك دنيا كردن و عدم تكاپو و تلاش در زمينه اقتصادي و به طور كلي دنيايي نيست بلكه مراد بي رغبتي و عدم دلبستگي به دنيا مي باشد. به عبارت ديگر زهدي كه در اسلام به ان توصيه شده در مرحله فعاليت و كار نيست بلكه در مرحله برداشت و استفاده است.(همين آموزه در مذهب مسيحيت فرقه پروتستان وجود داشت وبه اقرار اروپائيان هم اين فرهنگ(فعاليت زياد برداشت كم) باعث پيشرفت هاي صنعتي شد.)
بايد قبل از بيان توضيحاتي در رابطه با اين موضوع شما را از علت بيان اين مطالب آگاه سازم.علت بيان اين مطالب ترويج فرهنگ اسراف و تجمل گرايي و پرهيز از فرهنگ زهد وساده زيستي  در بين ....ماست.

حال سؤالي در اين رابطه بايد مطرح كنم كه جوابش بر بنده و شما پر واضح است.آيا زهد در زندگي ما جاري و ساري است؟آيا زندگي پرزرق و برق ما شباهتي به زندگي زاهدانه و ساده اميرالمؤمنين دارد؟

برخي از ما هر وقت حرف از نحوه زندگي و رفتار اميرالمؤمنين مي شود متمسك به گفته مولا مي شويم(الا و انكم لاتقدرون علي ذلك(نهج البلاغه .نامه 40)كه مخاطب اين كلام عثمان بن حنيف.با آن عظمت مي باشد.امام به او فرمود كه شما نمي توانيد اين گونه كه من مي كنم.عمل كنيد).
و مي گوئيم ما كجا و اميرالمؤمنين كجا.ما نمي توانيم همچو مولا زندگي كنيم و رفتار كنيم چون خود مولا گفته است.كه اين گفته حقیقتا درست مي باشد.ما كه هيج امام سجاد هم  كه مورد اعتراض يكي از صحابه قرار گرفت در رابطه با شدت عبادت و زهد شان.امام فرمودند:" زهد وعبادت من كجا و زهد و عبادت اميرالمؤمنين كجا!" ( بحار الانوار جلد ۴۱ ص ۱۴۹) يعني امام سجاد هم نمي تواند زهد اميرالمؤمنين را داشته باشد.اما آيا لااقل نمي توانيم خود را در جبهه و جهت مولا قرار دهيم؟زندگي ما بايد رنگي از زندگي مولا داشته باشد ولو گمرنگ.بايد به همان شيوه وروش باشد ولو رقيق.حداقل خلاف شيوه و نحوه زندگي مولا نباشد.(اميرالمومنين كه آن روز اين همه در رابطه با زهد توصيه كرد.آن را به عنوان علاح بيماري اساسي جامعه اسلامي معرفي كرد و من مكرر گفته ام امروز هم بايد آيات زهد را بخوانيم.../ سخنرانی مقام معظم رهبری به تاریخ۵/۹/۱۳۷۵ مصادف با میلاد حضرت علی (ع))
همانطور كه امام خامنه اي بيان كردن در زندگي ما جاي خالي قرائت آيات زهد مشهود است و گواه آن زندگي هاي پرزرق وبرق و پراز اسراف ماست.در خاطر پدران ماست كه امروز به عنوان خاطره برايمان مي گويند كه اوايل انقلاب ساده زيستي در زندگي مردم موج مي زد ولي اين روزها در زندگي متدينين نيز...در زندگي مسئولين نيز...زندگي بنده نيز...در زندگي شما نيز...
در آخر توجه شما را به توصيه مقام معظم رهبري در سال 1378 در جمع مقامات عالي رتبه كشوري و لشكري جلب مي كنم:(اگر تجمل گرايي و عادت به تجمل در جامعه رواج پيدا كند بسياري از مشكلات لاينحل باقي خواهد ماند ومشكلات اقتصادي و بسياري از مشكلات اجتماعي و اخلاقي حل نخواهد شد...)

سعید.م

پی نوشت

چند وقت پیش مطلبی به قلم سعید در اشتقاق حک شد با عنوان ( آنگاه که دادرسی مانع دادرسی میشود) که هسته ی اصلی بحث در رابطه با چرایی اتفاقات و قتل های اخیر و ترویج خشونت در جامعه بود. در خلال بحث سوالاتی مطرح شد وبا بررسی قانون مجازات اسلامی مشخص شد که ایراد از خلأ قانون مجازات نیست بلکه آیین دادرسی کیفری است که با مواد قانونی خود باعث طولانی شدن روند دادرسی و تبعات ناشی از آن میشود. و این همان چیزیست که دیروز توسط وزیر دادگستری و دادستان کل کشور در صحن بهارستان ذکر شد. وزیر دادگستری با بیان اینکه آیین دادرسی در رابطه با جرایم عادی کیفری کافی است اما در مورد جرایم خاص کافی نیست دادستان هم با بیان همین مطلب که باید در رابطه با رسیدگی به جرایم پر اهمیت تدبیری دیگری اندیشید اهمیت این قضیه را تایید کردند.